اسلام,منطق,عقل,خرافات,عرف,تحریف

Café : ( نوشته های یک آدم متفکر ! در باب بررسی روند فراموشی یک تراژدی به نام اسلام ) * کانال ایتا : onehadis@

اسلام,منطق,عقل,خرافات,عرف,تحریف

Café : ( نوشته های یک آدم متفکر ! در باب بررسی روند فراموشی یک تراژدی به نام اسلام ) * کانال ایتا : onehadis@

تشکیک در مکشوفات عقل ناقص !

قضیه به یکی دو ماه پیش برمیگردد :

راستش قبل از آن، هرگاه ناخن هایم را میگرفتم آنها را در سطل زباله یا بیرون میریختم.

تااینکه روزی یکبار که داشتم ناخن های گرفته شده را دور میریختم، یکی از دوستانم مرا دید و

گفت که در حدیثی به این مضمون امده که ؛

« مستحب است ناخن ها و اجزای بدن که از بدن جدا میشوند را زیر خاک دفن کرد. »

شنیدم و از انجا که خانه ی ما باغچه ای نداشت، ناخن ها را داخل قوطی ِ شیشه ای ِ کوچکی،

جمع می‌کردم و هروقت که قوطی پر میشد، آن را زیر خاک دفن میکردم .

در این بین گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که...

ادامه مطلب ...

دروغ یا توریه ؟! - استاد مطهری

توریه و استاد مطهری ؛


« لطفا با دقت بخوانید »

من بعضی اشخاص واقعا متدین را می بینم که همیشه دروغ میگویند و همیشه هم توریه

می کنند؛ یعنی هیچ وقت واقعا نمی خواهد یک حرفی بزند که قصدش هم دروغ گفتن باشد و

به نیت دروغ بگوید. دروغ میگوید ولی به صورت توریه !

استاد هم شده و آنچنان در توریه کردن استاد است که مطلب را به گونه ای میگوید که شما یک چیزی میفهمید، و اگر روزی بفهمید قضیه اینجوری نبوده و به او بگویید چرا گفتی، میگوید من قصدم از این جمله مطلب دیگری بود؛ یعنی مطلب را یک جور میگوید و به قلبش خطور میدهد که مقصود چیز دیگری است ؛

ولی طرف ظاهر لفظ را میفهمد.

برای طرف فرق نمی کند که شما به این قصد بگویید یا به قصد دیگری؛ به هر حال او گمراه میشود.

چرا نباید دروغ گفت؟ برای اینکه مردم گمراه میشوند.

توریه در جایی است که دروغ گفتن واجب است، یعنی اگر راست بگویید از این راست فتنه ی بزرگ بر میخیزد، آنوقت مجبورید دروغ بگویید برای اینکه جلوی فتنه ی بزرگی را بگیرید.

مثال معروفی ذکر میکنند : فرض کنید یک آدم دیوانه یا شبه دیوانه ای به شخصی حمله کرده و واقعا هر جا گیرش بیاید با آلت قتاله تکه تکه اش میکند. آن شخص فرار میکند، خودش را در منزل شما می اندازد و در اتاقی مخفی میشود. و بعد دیوانه با همان آلت قتاله میرسد و میگوید که او در این خانه است یا نه؟

اگر راست را بگوئید می آید خون ناحقی را می ریزد. خدمت به هر دو نفر

( آن کسی که قصد قتل دارد و آن دیگری ) و

خدمت به جامعه ی مسلمین این است که انسان بگوید نه .

اما اینجا میگویند توریه کن. تو مجبوری بگویی نه، ولی برای اینکه روحت به دروغ گفتن عادت نکند و آلوده به خیال دروغ نشود، در این یک مورد استثنایی  - که در عمر یک یا دو بار ممکن است برای انسان پیش بیاید  -  مثلا وقتی میگوید که آیا تو او را دیدی، بگو نه؛ مقصود این است که دیروز ندیدم. در دلت آن را خطور بده و لفظت را چنین بگو برای اینکه روحت عادت به انحراف نکند ؛

در کجا؟ در جایی که مجبوری خلاف بگویی ، یعنی در جایی که از راستی، فتنه بر می خیزد،

نه اینکه انسان در هر موردی که منافع خودش اقتضا می کند دروغ بگوید به شکل توریه،

یعنی مطلبی را بگوید که طرف از لفظ یک مطلب میفهمد و او در دلش چیز دیگری را خطور میدهد.

آن همان دروغ است و با دروغ فرقی نمی کند.

اگر توریه در شکلی که بعضی از مردم عمل می کنند - نه در آن موردی که من گفتم -

راست { و درست } باشد -

ما خدا را بیچاره کرده ایم یعنی کار خودمان را کرده ایم، از قانون هم فرار کرده ایم.

{یعنی به فکر خودمان سر خدا را کلاه گذاشته ایم و چاره ای برای پروردگار نگذاشته ایم در صورتیکه نمیتوان این کار را کرد}

اگر این رباهایی که ما میخوریم و شکل شرعی به آن میدهیم واقعا درست باشد خدا و قرآن را بیچاره کرده ایم!

این همه حرفهایی که قرآن راجع به ربا گفته است : لا تظلمون و لا تظلمون {1} و ... اگر این قضایا با این کلاه های شرعی درست شدنی باشد ما خدا را خوب بیچاره کرده ایم؛ یعنی بر خلاف آنچه که او می خواسته نشود، راه برایش پیدا و کار خودمان را کرده ایم، حرف هم نتوانسته به ما بزند ، این به معنای بیچاره شدن خداست. ولی خدا را نمی شود بیچاره کرد، سر خدا هم نمیشود کلاه گذاشت. «و انا ظننا ان لن نعجز الله فی الارض».

 روح قضیه بر می گردد به اینکه دیگر یقین کردیم که سر خدا نمی شود کلاه گذاشت ؛

یعنی ای بشر! شما هم مثل اینها گاهی می خواهید سر خدا کلاه بگذارید بدانید که سر خدا نمی شود کلاه گذاشت...

«و لن نعجزه هربا» همچنین نمی توانیم با فرار بی چاره اش کنیم ، از قانون خدا فرار کنیم که اساسا مصداق آن نباشیم مثل اینکه انسان می داند که اگر فلان چیز را ببیند برایش تکلیف ایجاد می شود می گوید اگر من فلان موضوع را ببینم و نکند که خلاف شرع باشد چشمانم را می بندم که نبینم، با این { چشمانم را ببندم تا نبینم } دیگر من فرار کرده ام و تکلیف ندارم چون من چشم هایم را بستم که اصلا نبینم!

و یا اینکه یکی از آشنایان می گفت : بهتر است اینها را برای من نگویید چون برای انسان تکلیف

زیاد میشود!

یعنی چه نگویید؟! | نگویید تکلیف زیاد میشود | همان «نعجز الله هربا» است یعنی با فرار خدا را بیچاره می کنیم نمیگذاریم برایمان تکلیف درست بشود ولی اینجور نمیشود .

{نمی توان از تکلیف فرار کرد...}


1 . بقره / 279

منبع : مجموعه آثار شهید مطهری جلد 27 -  صفحات 793، 794 و 795 انتشارات صدرا

 

درباره « توریه » بیشتر بدانیم ؛

 

www.eteghadat.com/forum/forum-f14/topic-t1933.html

www.hawzah.net/Per/K/Druq/25.htm

www.tahoorkotob.com/page.php?pid=5115

www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4032 



شاگرد امام، پدر شیمی!   <<< مطلب قبلی   ::   مطلب بعدی >>> جایزه فرخ نژاد

نفرین قرآن، کم خندیدن است !

نمیدانم چرا هرچقدر که بیشتر در خانواه هائی که خود را مذهبی میدانند میگردم،

شادی را کمتر پیدا میکنم؟!


به راستی آخر چه کسی به این سوال کلیشه ای که اسلام دین غم است یا شادی؟

جواب منطقی خواهد داد ؟


و اگر دین شادیست پس چرا در خانواده های بی قید، این شادی بیشتر یافت میشود؟


به درستی ریشه این تحریف بزرگ بشریت که غم را برتر از شادی میداند کجاست ؟

 

به تازگی به خواندن کتابی با نام رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن

به قلم کامبیز فتحی مشغول شده ام که در صفحات ابتدائی این کتاب به مطلب جالبی برخوردم،

گفتم در کافه بنویسم تا شما هم آنرا از دست ندهید ... ؛

 

این گفتار بین سالهای 1349 تا 1357 در اردوی تابستانی مدرسه ی رفاه ایراد شده است و در سال 1384 توسط بنیاد نشر اثار و اندیشه های شهید بهشتی تحت عنوان « موسیقی و تفریح در اسلام » به چاپ رسیده است ... . ؛

ادامه مطلب ...

مهر خدا حد و مرز ندارد !



به یاد مهر خدا که آن را از یاد برده ایم.....

 

مدارا با بندگان از شیوه های پروردگار عالمیان است.

 در مقابل یک حسنه، ده برابر پاداش دادن و ننوشتن گناه بندگان تا هفت ساعت و بر فرض نوشتن بعد از آن پاک شدن گناه به واسطه توبه حقیقی و مهلت دادن برای توبه تا آخر عمر اگر عمدا تاخیر نیاندازد، نوشتن نیست خیر و ننوشتن نیست شر، همه ی اینها جلوه هایی از مدارای پروردگار با بندگان خود است، تا جائی که قرآن کریم می فرماید ؛

 

« و اگر خدا از کردار زشت مردم مواخذه کند در روی زمین هیچ جنبنده ای را باقی نمیگذارد و لیکن کیفر خلق را به تاخیر می اندازد تا به وقت معین و چون هنگام اجل مردمی فرا رسد خداوند به احوال بندگانش کاملا آگاه است . »  فاطر/ 45

 

بنابراین تاخیر خدای متعال در عذاب و مواخذه، نوعی رفق و مهربانی با آنان است تا توبه کنند و به مقامات قرب خدا و نعمت او نائل بشوند .

و از ویژگیهای مهم رسول خدا مدارا با مردم بود و به عبارت دیگر جاذبه آن حضرت بسیار قوی تر از دافعه او بود و همین، موجب روی آوردن مردم به دین و معارف آن شد تا جایی که خداوند متعال می فرماید ؛

 

« مرحمت خدا، تو را با مردم، مهربان گردانید و اگر تندخو بودی مردم از گرد تو متفرق می شدند، پس چون به نادانی در مورد تو بد کنند از آنان درگذر و از خدا برای آنها طلب آمرزش کن و برای دلجوئی آنها در کار جنگ با آنها مشورت کن لیکن آن چیزی را که تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد . »  آل عمران / 159

 

آیه شریفه به روشنی دلالت دارد بر این که یکی از عوامل پیشرفت اسلام مدارا با مردم بوده است علاوه بر این که از پیامبر عظیم الشان خواسته شده است که در موارد نادانی امت، خود را مورد عفو قرار دهد و مشورت کردن با مردم هم نوعی مدارا برای جلب پشتیبانی آنها است و اگر نه، رسول خدا هیچ نیازی به مشورت مردم و استفاده از نظر آنان ندارد .

 

به هر حال به نکاتی در مورد مدارا می پردازیم :

 

-          مدارا در پرتو خدا گرائی :

از مال خود، در راه خدا انفاق کنید و خود را به مهلکه و خطر نیاندازید و نیکی کنیدکه خدا نیکوکاران را دوست دارد.  بقره / 195

 

پس آن نیکی کردنی ارزشمندتر است که انسان بداند که چنین کاری، محبوب خداوند متعال است .

این جهت، خداخواهی را قرآن کریم در مسئله ی دادن غذای افطاری امیرالمومنین و حسنین و فاطمه الزهرا- س ، به وضوح از زبان حال آنان نقل میفرماید، وقتی آن غذا را به مسکین و یتیم و اسیر دادند ؛

 

ما فقط برای رضای خدا به شما طعام میدهیم و از شما، هیچ پاداش و سپاسی نمیخواهیم.  دهر / 9

 

بنابراین بدون توقع، چه انتظار مالی که به آن جزا میگویند و چه انتظار زبانی که به آن سپاس میگویند یک کار علوی و اهل بیتی است که انسان را به مقامات آنها نزدیک میگرداند.

 

-          تعادل :

         امیرالمومنین-ع در خطبه 193 نهج البلاغه معروف به خطبه متقین در توصیف اهل تقوا میفرمایند؛

علامت هریک از آنها این است که ؛

او را در دین قوی میبیینی و اینکه احتیاط را با مهربانی آمیخته اند .

تعبیر همراهی و با هم بودن احتیاط و مدارا این پیام مهم را دارد که مهربانی ما نباید مطلق و بی در و پیکر باشد به طوریکه دیگران از آن

سوء استفاده کنند و باید توجه داشت که خالق هستی جائی هم برای شدت و غضب قرار داده است و اگر قوه غضب چیز ناپسندی بود، خدای متعال آن را نمی آفرید.

 

-          فراگیری :

طبق فرهنگ فرآنی لازم است محبت و احسان و اکرام اهل مدارا شامل حال همه ی جامعه بشود، البته با ترتیب و عنایت ویژه به هر کدام،

به این معنی که احسان و رفق به عده ای ما را نباید از عده ی دیگر غافل کند ؛

 

« خدای یکتا را بپرستید و هیچ چیز را برای او شریک قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و به خویشاوندان و یتیم ها و مسکینان و همسایگان خویشاوند و همسایگان بیگانه و دوستان موافق و رهگذران و بندگان زیردست در حق همه نیکی کنید که خدا، مردم خود پسند و متکبر را دو.ست ندارد. »  نساء / 36

 

بنابراین همانگونه که  رحمت پروردگار فراگیر است و رسول رحمت برای عالمیان است، شایسته است که یک مومن و پیرو آنان هم چتر رحمت خود را برای همه بگستراند.... .

 

یاداداشت علی عباسی ( جنود عقل و جهل ) – رایحه مهر

 

پینوشت ؛

 

اگر بد کرده باشی، خداوند تو را از توبه منع نمیکند و فوری به کیفر نمیرساند و اگر برگردی، سرزنشت نمیکند و آنجا هم که شایسته رسوا شدنی، رسوایت نمیکند و در پذیرش توبه ات، سختگیری نمیکند و از رحمت، نا امیدت نمیسازد، در توبه و عذرخواهی را به روی تو باز گذاشته است !

علی بن ابی طالب |ع| - نهج البلاغه-نامه 31



هویـــت !  <<< مطلب قبلی   ::   مطلب بعدی >>>   در پی صعود