اسلام,منطق,عقل,خرافات,عرف,تحریف

Café : ( نوشته های یک آدم متفکر ! در باب بررسی روند فراموشی یک تراژدی به نام اسلام ) * کانال ایتا : onehadis@

اسلام,منطق,عقل,خرافات,عرف,تحریف

Café : ( نوشته های یک آدم متفکر ! در باب بررسی روند فراموشی یک تراژدی به نام اسلام ) * کانال ایتا : onehadis@

استفاده از احادیث جعلی و بی اعتبار

استفاده از احادیث جعلی و بی اعتبار


در این روش منحرفین سعی میکنند با تکیه بر کتب حدیث و تفاسیر کم اعتبار احادیث و تفاسیر ضعیف را بدیهی جلوه دهند. در این زمینه باید مد نظر داشت:
اول از همه باز هم مثل تفسیر تشخیص اینکه چه حدیثی صحیح است و چه حدیثی نه؛ کار راحتی نیست و دانشجویان علوم حدیث اقلا چهار سال باید برای درک اولیۀ آن درس بخوانند. پس یک شبهه افکن که حتی خواندن کتاب آسمانی را ننگ میداند چگونه میخواهد برای ما حدیث نقل کند؟!! ما چطور میخواهیم بدان اطمینان کنیم؟
دوم اینکه با وجود دشوار بودن ولی باز ما روشهایی را داریم که مای کم سواد هم بتوانیم گروهی از احادیث جعلی را بازشناسیم (و نه اینکه احادیث درست را تشخیص دهیم) مهترین این روشها تطبیق آیه با قرآن است مثلا این حدیث را به صورتهای مختلف در کتب گوناگون از پیامبر(ص) شنیده اید که:
زن زیباروی نازا را رها کنید و (به جای او) کنیز سیاهی که بچه میاورد بگیرید!
این حدیث که باعث انزجار خیلی از دخترها از اسلام است موضوع را طوری جلوه میدهد که گویی از نظر اسلام زن دستگاه تولید کودک است!! در حالی که این حدیث نه تنها مصداق قرآنی ندارد بلکه در تضاد کامل با برخی آیات قرآن است: پیامبر خدا زکریا(ع) زنی نازا داشت ولی تا آخر عمر با او زندگی کرد. همسر بزرگوار پیامبر بت شکن ابراهیم(ع) یعنی بانو ساره(س) دقیقا طبق آیات و روایات «زیبارویی نازا» بود ولی حضرت ابراهیم او را رها نکرد تا در نهایت خداوند در سن پیری گوهری چون اسحاق(ع) را از همین «زیباروی نازا» به آن پیامبر همام اعطا کرد. نمونۀ مؤمنین در قرآن یعنی آسیه(س) زنی نازا بود ولی این مسئله هیچ اثری در اسوه بودن آن بانوی بزرگوار برای ما نداشته است و ما در جای جای قرآن، نام او را به پاکی میشنویم.... .


http://anti-efsha.blogspot.com


تو خوشبختی !   <<< مطلب قبلی   ::   مطلب بعدی >>>   خبری تکان دهنده

تو خوشبختی....!

تو از بقیه خوشبخت تری !


اگر امروز که بیدار شدی بیشتر احساس سلامت کردی تا مریضی ، تو خوشبخت تر از یک میلیون نفری هستی که تا آخر این هفته بیشتر زنده نیستند.

اگر هیچ وقت خطر جنگ را تجربه نکرده ای و تنهایی زندان را حس نکرده ای ، در شمار 500 میلیون نفر آدم خوشبخت دنیا هستی .
اگر می توانی در یک جلسه مذهبی شرکت کنی بدون اینکه اذیت و آزار، دستگیری ، شکنجه و وحشت از مرگ داشته باشی خوشبخت تر از سه میلیون نفر در جهان هستی.
اگر در جیب یا کیف خود پول داری و می توانی گاهی کمی پول خرج کنی ، جزو 8 درصد آدمهای پولدار دنیایی.
اگر پدر و مادرت هنوز زنده اند و هنوز با هم زندگی می کنند . تو واقعا بی نظیری!
اگر سرت را بالا می گیری و لبخند می زنی و احساس خوبی داری ، تو خوشبختی ، چون خیلی ها می توانند این کار را بکنند ، ولی اکثرا نمی کنند.
اگر امروز و دیروز دعا کردی ، واقعا خوشبختی ، چون اعتقاد داری که خدا صدای ما را می شنود و به ما جواب می دهد.
اگر می توانی این مطلب را بخوانی خوشبخت تر از کسانی هستی که نمی توانند این مطلب را بخوانند !



پیش از اینها فکر میکردم...<<مطلب قبلی :: مطلب بعدی>>استفاده از احادیث جعلی


پیش از اینها فکر میکردم خدا....

پیش از اینها فکر میکردم خدا


خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیر و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویربود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود ،اما میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
...
هر چه میپرسیدم از خود از خدا
از زمین از اسمان از ابر ها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت میکند
کج گشودی دست ،سنگت می کند
کج نهادی پا ی لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می دهد
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...
نیت من در نماز ودر دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود ..
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ مثل خنده ای بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادیم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه ی خوب خداست
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟
گفت :آری خانه ی او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرینتر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی ست
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او راهم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود
می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان در بارهی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر...

زنده یاد قیصر امین پور ....


هجوم تردید ها را کنار خواهم زد  <<< مطلب قبلی   ::   مطلب بعدی >>>  تو خوشبختی !

هجوم تردید ها را کنار خواهم زد...

خدایا...

وقتی مرا بخوانی،به تو خواهم رسید.

در نام مطهرت،سرور وصال نهفته است.

در عشق تو مرگ پایان میپذیرد.

آن که با کلامت زندگی کند،

هجوم تردید ها را فرو میگذارد

وشب و روز کمر به خدمتت می بندد.

 

خدایا...

اگر صد ها هزار طومار داشتم

و قلم من شتابی چون تند بادها

و جوهری پایان ناپذیر داشت،

باز هم قادر به وصف تو نبودم.

 

خدایا...

آن زمان که به نامت گوش میسپارم،

از همه وحشت های زندگی فراترم.

دیگر حتی از فرشته مرگ نمی هراسم.

تو تجسم خرد هستی

و با تاجی از گل های عشق

از قلب من گذر میکنی.


از کتاب نام تو به صد زبان نوشته تی. ال. واسوانی



باور کنیم !   <<< مطلب قبلی   ::   مطلب بعدی >>>   پیش از اینها فکر میکردم خدا...