اسلام,منطق,عقل,خرافات,عرف,تحریف

Café : ( نوشته های یک آدم متفکر ! در باب بررسی روند فراموشی یک تراژدی به نام اسلام ) * کانال ایتا : onehadis@

اسلام,منطق,عقل,خرافات,عرف,تحریف

Café : ( نوشته های یک آدم متفکر ! در باب بررسی روند فراموشی یک تراژدی به نام اسلام ) * کانال ایتا : onehadis@

داستان راستان و 1 بیماری اجتماعی

مطهری همچنان مظلوم....


به هر کس گفت دارم چنین چیزی می نویسم، شنید:

«چه خوب... جای این جور کتابی تا حالا خالی بوده». و البته بعضی ها هم اضافه کردند:

- فقط حیف که به خاطرش آن همه تحقیق و تألیف علمی را گذاشته ای کنار.

اقلاً حواست باشد به اسم خودت منتشرش نکنی.

- چرا؟! عیبش کجاست؟

- خودت بگو. نمی‌گویند نویسنده «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، برداشته کتاب قصه نوشته؟! این کار کوچک با شأن علمی تان تناسب ندارد؛ نه.

(استاد) گفت:

- ایده خوبی دادید. نه تنها می نویسمش و به اسم خودم هم چاپش می کنم، پیشنهاد شما را هم توی مقدمه کتاب می نویسم، به عنوان یک بیماری اجتماعی!


همین کار را هم کرد. توی مقدمه نوشت به خاطر همین مرض است که هر مدّعی فضلی حاضر است ده سال وقت بگذارد و رَطب و یابس به هم ببافد و با افتخار منتشرش کند، اما دریغ از یک جلد کتاب مفید برای مردم. نوشت مخاطبش در این کتاب عوامند، چون برخلاف نخبه ها، وقتی به حقیقت و عدالت می رسند، راحت قبولش می کنند؛ چون معمولاً تباهی از خواص شروع می شود و دامنگیر عوام می شود و خوبی ها برعکس. توی همان مقدمه گفت این کتاب فقط راهنمای اخلاقی و اجتماعی نیست؛ معرفی کننده «روح و حقیقتِ» تعلیمات دین است و ترازوی سنجش برای هر جامعه ای که سنگ اسلام را به سینه می زند.

سال سی و نه، کتاب منتشر شد. خوب هم گرفت؛ بیشتر از آن که فکرش را می کرد. چهار سال بعد جلد دوم را هم نوشت. پای داستان هایش به رادیو باز شد و یونسکو کتابش را برگزیده کرد. ده ها بار تجدید چاپ شد و صدهاهزار بار خریدندش. با 125 تا داستان ساده و بی اغراق؛ داستان راستان، نوشته مرتضی مطهری .

به نقل از : ( + ) ( + )


پینوشت ؛

قبلا که سینما ماوراء ( سینما اقتباس کنونی ) را می‌دیدم، مانده بودم که این معمای ِ تودرتو و هزار پیچ را که می‌خواهد نقد کند! ولی هم در دنیای هنر هفتم و هم در واقعیت ما آدما، کاری ارزش داره که 2جنبه ( ساده‌بودن در عین پیچدگی!! ) را داشته باشد مثل قرآن که می‌گویند 70بطن دارد و ... بگذریم ولی بیائیم مثل بعضی فلاسفه! که رسیدگی به مشکلات کوچک را عار می‌دانند، نباشیم . به قول استاد این یک بیماری ِ اجتماعیست.... .