کتابی را چهار سال پیش با علاقه میخواستم تهیه اش کنم که خواهرم همان سالها تحفه کرده بود....
عصر دوشنبه همین هفته بود که برای اولین بار شروع کردم به خواندنش،
روی جلدش که تماما آبی آسمانی بود و قرص ماهی در آن میدرخشید با فونتی دستنویس
نوشته شده بود ؛
روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستور
رمان را تورقی کردم و بدون اینکه متن صفحه آخرش را رصد کنم دیدم که 113 صفحه است و
به گمانم بعد از این سالها،
چاپ پنجاه را نیز رد کرده باشد...
بعد از آغاز حدود چهار ساعت به 113 رسیدم.
نکات جالب آمیخته با صداقت باصفایی در کتاب بود که یکی از اوج های زیبایش را
برای میهمانان مینویسم که یادمان نرود که خداوند کجاست.... ؛
خدا کجاست میخواهم ببینمش...؟
خودت گفتی یک شب خواب دیدی تو و مونس رفته اید توی دشت و اون جا، صدای خدا را شنیده اید که گفته بود دارید دنبال چی میگردید؟ و تو گفته بودی دنبال تو، داریم دنبال تو میگردیم. بعد اون صدا گفته بود برای پیدا کردن من که نمیخواد این همه راه بیاید توی دشت و بیابان. بعد گفته بود؛
« من توی سفره خالی شما هستم. توی چروک صورت عزیز. توی سرفه های مادربزرگ. توی شیارهای پیشونی پدربزرگ. توی ناله های زنی که داره وضع حمل میکنه. توی پینه های دست آدمهای بدبخت و فقیر. توی آرزوهای دخترهای فقیر دم بخت که دوست دارند کسی با اسب سفید بالدار بیاید و اونها رو از نکبت فقری که توش گیر کرده اند نجات بده. توی عینک ته استکانی چشمهای پدران نگران که با جیب خالی، بچه ی مریض شون رو از این دکتر به اون دکتر میبرند. توی دل دوتا پسربچه دبستانی که سر یک مداد پاک کن توی خیابون باهم دعواشون میگیره. توی دل مردی که شب باجیب خالی باید بره خونه اما از زن و بچه هاش خجالت میکشه. توی دل زن اون تعمیرکاری که دوست داره شبها که شوهرش از کار برمیگرده خونه، دستهاش از کار و روغن و گریس سیاه باشه که یعنی اون روز کاری بوده و شوهره پولی درآورده و به همین خاطر اول به دستهای شوهرش نگاه میکنه که ببینه سیاه ند یا نه؟ توی دل اون شوهره که اگه دستاش سیاه نباشن ساکت میره یه گوشه اتاق تا گرسنه بخوابه اما صدای زن ش که هی به بچه هاش میگه خدا بزرگه خدا بزرگه نمی ذاره اون راحت بخوابه. توی فکرهای اون فیلسوف بی چاره که میخواد من رو ثابت کنه اما نمی تونه. توی نمازهای طولانی آن عابد که خلوت شبانش رو حاضر نیست با همه ی دنیا عوض کنه. توی چشم های سرخ شده ی کسی که به ناحق سیلی میخوره اما خجالت میکشه گریه کنه. توی اندوه بزرگ و عمیق پدری که جسد پر از خون پسرش رو از جبهه می آورند و فقط به چشم های پسره نگاه میکنه و صورت اش خیس اشک میشه. توی زبان طفل شش ماهه ای که از تشنگی خشک شده بود و به جای سیراب کردن ش تیر به گلوش زدند... توی شرم پدر اون طفل که از زن ش خجالت میکشید اون رو با گلوی پاره به مادرش برگردونه. توی خاک هایی که روی شهید ریخته میشه. توی اشک های بچه ای که برای اولین بار از درد بی پدری گریه میکنه و حتی معنای یتیم شدن رو نمیتونه بفهمه. توی تنهایی آدم ها. توی استیصال آدم ها. توی استیصال. توی استیصال. توی خدایا چه کنم ها؟ توی خوشحالی شب عید بچه ها. توی صداقت. توی صفا. توی پاکی. توی توبه. توی توبه های مکرری که دائم شکسته میشن. توی پشیمانی از گناه. توی بازگشت به من. توی غلط کردم ها. توی دیگه تکرار نمی شه. توی قول میدم دیگه بچه خوبی باشم. توی دوستت دارم. توی آدم هایی که خودشون شده اند بهشت. توی علی(ع) که بهشت متحرکه.
و باز هم توی علی. توی نماز علی. توی اشک های علی. توی غم های علی. توی لبهای مونس (خواهرت) که روزی سه بار مهر نماز رو میبوسه. توی دستهای سایه که هر روز صبح قرآنی رو که تو براش خریدی باز میکنه. توی دل شلوغ تو. توی همه دانسته های بی در و پیکر تو. توی تقلای تو. توی شک تو. توی خواستن تو. توی عشق تو به سایه. توی... »
دیگر نمیتواند ادامه دهد. داخل آپارتمان میشود و در را می بندد. احساس میکنم به پشت در تکیه داده است و نمیتواند تکان بخورد. لب هام را بر روی در، جایی که خیال میکنم انگشتان اش را شاید آن جا گذاشته باشد میبرم و آن جا را می بوسم ... .
پینوشت 1 ؛
کتاب را از اینجا بخوانید * ( بدون نیاز به نصب هیچ برنامه ای )
کتاب را از اینجا دانلود کنید *
پینوشت 2 ؛
چرا بعضی آدما نمیخوان قبول کنن بعضی چیزا رو نمیشه با خطکشای ما اندازه گرفت؟
شایدم باید اینجوری نتیجه گرفت :
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ / نرود میخ آهنی بر سنگ...
مهدی جان میدانم وسعت نامت در کلمات نمیگنجد ولی صحبت از تو دریای متلاطم
دل عاشقانت را آرام تر خواهد کرد....
شما را به مهدی (ارواحنا فداه) بشارت میدهم ، که به سوی مردم برانگیخته میشود
و ساکنان آسمان و زمین از او خشنود میگردند...
پیامبر اکرم-ص
با تندی اخلاق، زیارت حضرت مهدی – عج ممکن نیست !
آیت الله حسن زاده آملی میگوید ؛
من به آقای سید حسن الهی (برادر بزرگتر مرحوم علامه طبابایی) که در عرفان و
سیر و سلوک شاگرد مرحوم قاضی بود ، مکرر عرض میکردم وقتی خدمت آقا میرسید ،
از جانب من خواهش کنید که مرا هم در شرف خدمت امام مهدی (عج) شریک خود نمایند و
برای من نیز اجازه ی ملاقات بگیرند.....
روزی در شهر آمل ،بعد از ظهر مشغول استراحت بودم. بچه ها خیلی سر و صدا میکردند و
مانع استراحتم شدند...
من عصبانی شدم و به آنها تندی و پرخاش کردم اما بعد از آن حرکت خود پشیمان شدم
و از اینکه بچه ها را ناراحت کرده ام وجدانم راحت نبود.
عصر رفتم و مقداری شیرینی و میوه خریدم و به منزل آوردم که شاید
به این وسیله دل بچه ها را به دست آورم.
با این حال، آشفته خاطر بودم و وجدانم آرام نمیگرفت.
بالاخره تصمیم گرفتم به تبریز سفر کرده و با مرحوم الهی دیداری داشته باشم.
خدمت ایشان که رسیدم پیش از آنکه علت سفرم را بیان کنم ،
گفتم:
آقا جان! عرض مرا خدمت آقا رساندید؟!
فرمود:
من راجع به این موضوع نامه ای به شما نوشتم و چون آدرس شما را نداشتم،
خدمت آقای اخوی فرستادم که به شما برساند.
در آن نامه آورده ام که وقتی پیام شما را به آقا عرض کردم،
ایشان تاملی فرمودند و سپس با ناراحتی ابراز داشتند؛
« ایشان چگونه میخواهند این راه را طی نمایند با آن اخلاقی که نسبت به عائله
و کودکان انجام داده و با آنها دعوا کردند؟!
با آن اخلاق و تندی، چگونه میشود به این رتبه و مقام رسید؟! »
برگرفته گاهنامه ی راه عشق- پیدای پنهان - کانون توحید - مسجد فاطمه ی زهرا علیها سلام
پینوشت ؛
بله حقوق بشر اینجاست....!
مثل زمانی که پیامبر لیوان آب را به عوض پیرمردان و بزرگان قبیله به کودکی داد
که زودتر از آنان درخواست کرده بود و
هزاران هزار مورد دیگر......... .
قصارات ؛
و باز عهدنامه هایی ک برای حسین زمان فرستادیم و از نیامدنش پیداست که اهل کوفه ایم ...
+
این همه مدعی و لافزن اهل ظهور پس چرا یار نیامد که کنارش باشیم؟
سالها منتظر سیصد و اندی مرد آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم؟ ...
+
وقتی که کودک بودیم میخواندیم ؛
آن مرد در باران آمد...
حالا که بزرگ شده ایم، میدانیم ؛
تا آن مرد نیاید، باران نخواهد بارید ...
+
عمریست که از حضور او جا ماندیم/
در غربت سرد خویش تنها ماندیم/
او منتظر است که ما برگردیم/
ماییم که در غیبت کبری ماندیم...
آنقدر احادیث و روایات ( از نوع معتبرش ) در مورد « هنگامی که او می آید... » هست
که حتی با چند کلیک در همین اینترنت خودمان هم میتوانیم چند ده صفحه از آنها را داشته باشیم ولی ،
مگر فراموش کرده ایم که پیامبر رحمت (ص) فرمود ؛
عمل به تنها به یک حدیث برتر از نقل هزاران حدیث است!
یادمان باشد که او گفت ؛
ما شما را رها نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم.
" جناب صاحب الزمان(عج) "
ویژه ها ؛
آهنگ هر غروب جمعه با صدای م . یگانه :
( هر غروب جمعه من با یه سبد یاس پرپر
میشینم منتظرت تا تو بیایی از سفر ... )
بشنوید » »
مردی که حساب بلد نبود.....
میشد تشنه از سر شط بلند نشود.
وقتی گفتند آب بیاور، می شد سیاهی هایی که دو سوی نهر، پشت درختها بودند را بشمارد و حساب کند که نمی شود.
شب پیش که فامیلهایش در سپاه یزید، پنهانی امان نامه آوردند، می شد
کمی فکر کند قبل از اینکه سرشان داد بزند :
« میگوئید من در امانم، پسر فاطمه در امان نیست ؟ »
زیرک و شجاع بود و هوای همه چیز را داشت، پرچم را برای همین داده بودند
به دستش.
می شد به او تکیه کرد،
فقط پای برادرش که به میان می آمد، وضع فرق میکرد .
حساب یادش می رفت .
یادش می رفت با دندان نمی شود مشک را این همه راه ببرد .
یادش می رفت همه ی سیاهی های پشت درختان تیر دارند و عمود آهنی .
یادش می رفت بی چشم و دست، اسب را نمی شود برد سمت خیمه ها .
می شد تشنه از سر شط بلند نشود .
می شد آب را نریزد روی آب،
ولی پای برادرش که به میان می آمد ....... .
نشریه راه عشق محرم 1431
حسین سلطان عشق، عباس ساقی عشق، زینب شاهد عشق و سجاد راوی عشق .
کاروان عشق در راه است و خود « عشق » نیمه شعبان خواهد آمد.... .
میگفت...
تمام حجت من به مسلمانی، حسین بن علیست.
( + ) ( + ) ( + ) ( + ) ( + ) ( + )
رابطه نماز صبح با سرطان ؛
بر اساس تعدادی از پژوهشهای علمی انجام شده در مرکز پژوهش های ملی قاهره ، خواندن نماز صبح در زمان مقرر، موجب فعال شدن کار سلول های بدن و جلوگیری از ابتلاء به ورم های سرطانی میشود.
دکتر سعید شلبی از اساتید این مرکز گفت : پژوهش ها موید این مطلب است که خواندن نماز صبح در زمان خود به جلوگیری از ابتلاء به بیماریهای قلبی و همچنین تنظیم کار هرمون های بدن و گردش خون کمک میکند.
وی افزود بر اساس پژوهش در زمان ادای نماز صبح تمامی اعضای بدن در اوج فعالیتهایشان قرار دارند به گونه ای که ترشح هرمون ها به ویژه آدرنالین که ترشح آن در ساعت 5 صبح شروع میشود، افزایش می یابد و به فعال شدن تمامی اعضای بدن و جلوگیری از ورم های سرطانی کمک میکند.
همچنین هوای پاک صبحگاهی دارای مقادیر زیادی اکسیژن است که موجب فعالیت قلب، کاهش انقباضات رگ های خونی، تنظیم کار هرمون ها و بهبود فعالیت حافظه می شود...
گروه سیمرغ-Isna.ir