توریه و استاد مطهری ؛
« لطفا با دقت بخوانید »
من بعضی اشخاص واقعا متدین را می بینم که همیشه دروغ میگویند و همیشه هم توریه
می کنند؛ یعنی هیچ وقت واقعا نمی خواهد یک حرفی بزند که قصدش هم دروغ گفتن باشد و
به نیت دروغ بگوید. دروغ میگوید ولی به صورت توریه !
استاد هم شده و آنچنان در توریه کردن استاد است که مطلب را به گونه ای میگوید که شما یک چیزی میفهمید، و اگر روزی بفهمید قضیه اینجوری نبوده و به او بگویید چرا گفتی، میگوید من قصدم از این جمله مطلب دیگری بود؛ یعنی مطلب را یک جور میگوید و به قلبش خطور میدهد که مقصود چیز دیگری است ؛
ولی طرف ظاهر لفظ را میفهمد.
برای طرف فرق نمی کند که شما به این قصد بگویید یا به قصد دیگری؛ به هر حال او گمراه میشود.
چرا نباید دروغ گفت؟ برای اینکه مردم گمراه میشوند.
توریه در جایی است که دروغ گفتن واجب است، یعنی اگر راست بگویید از این راست فتنه ی بزرگ بر میخیزد، آنوقت مجبورید دروغ بگویید برای اینکه جلوی فتنه ی بزرگی را بگیرید.
مثال معروفی ذکر میکنند : فرض کنید یک آدم دیوانه یا شبه دیوانه ای به شخصی حمله کرده و واقعا هر جا گیرش بیاید با آلت قتاله تکه تکه اش میکند. آن شخص فرار میکند، خودش را در منزل شما می اندازد و در اتاقی مخفی میشود. و بعد دیوانه با همان آلت قتاله میرسد و میگوید که او در این خانه است یا نه؟
اگر راست را بگوئید می آید خون ناحقی را می ریزد. خدمت به هر دو نفر
( آن کسی که قصد قتل دارد و آن دیگری ) و
خدمت به جامعه ی مسلمین این است که انسان بگوید نه .
اما اینجا میگویند توریه کن. تو مجبوری بگویی نه، ولی برای اینکه روحت به دروغ گفتن عادت نکند و آلوده به خیال دروغ نشود، در این یک مورد استثنایی - که در عمر یک یا دو بار ممکن است برای انسان پیش بیاید - مثلا وقتی میگوید که آیا تو او را دیدی، بگو نه؛ مقصود این است که دیروز ندیدم. در دلت آن را خطور بده و لفظت را چنین بگو برای اینکه روحت عادت به انحراف نکند ؛
در کجا؟ در جایی که مجبوری خلاف بگویی ، یعنی در جایی که از راستی، فتنه بر می خیزد،
نه اینکه انسان در هر موردی که منافع خودش اقتضا می کند دروغ بگوید به شکل توریه،
یعنی مطلبی را بگوید که طرف از لفظ یک مطلب میفهمد و او در دلش چیز دیگری را خطور میدهد.
آن همان دروغ است و با دروغ فرقی نمی کند.
اگر توریه در شکلی که بعضی از مردم عمل می کنند - نه در آن موردی که من گفتم -
راست { و درست } باشد -
ما خدا را بیچاره کرده ایم یعنی کار خودمان را کرده ایم، از قانون هم فرار کرده ایم.
{یعنی به فکر خودمان سر خدا را کلاه گذاشته ایم و چاره ای برای پروردگار نگذاشته ایم در صورتیکه نمیتوان این کار را کرد}
اگر این رباهایی که ما میخوریم و شکل شرعی به آن میدهیم واقعا درست باشد خدا و قرآن را بیچاره کرده ایم!
این همه حرفهایی که قرآن راجع به ربا گفته است : لا تظلمون و لا تظلمون {1} و ... اگر این قضایا با این کلاه های شرعی درست شدنی باشد ما خدا را خوب بیچاره کرده ایم؛ یعنی بر خلاف آنچه که او می خواسته نشود، راه برایش پیدا و کار خودمان را کرده ایم، حرف هم نتوانسته به ما بزند ، این به معنای بیچاره شدن خداست. ولی خدا را نمی شود بیچاره کرد، سر خدا هم نمیشود کلاه گذاشت. «و انا ظننا ان لن نعجز الله فی الارض».
روح قضیه بر می گردد به اینکه دیگر یقین کردیم که سر خدا نمی شود کلاه گذاشت ؛
یعنی ای بشر! شما هم مثل اینها گاهی می خواهید سر خدا کلاه بگذارید بدانید که سر خدا نمی شود کلاه گذاشت...
«و لن نعجزه هربا» همچنین نمی توانیم با فرار بی چاره اش کنیم ، از قانون خدا فرار کنیم که اساسا مصداق آن نباشیم مثل اینکه انسان می داند که اگر فلان چیز را ببیند برایش تکلیف ایجاد می شود می گوید اگر من فلان موضوع را ببینم و نکند که خلاف شرع باشد چشمانم را می بندم که نبینم، با این { چشمانم را ببندم تا نبینم } دیگر من فرار کرده ام و تکلیف ندارم چون من چشم هایم را بستم که اصلا نبینم!
و یا اینکه یکی از آشنایان می گفت : بهتر است اینها را برای من نگویید چون برای انسان تکلیف
زیاد میشود!
یعنی چه نگویید؟! | نگویید تکلیف زیاد میشود | همان «نعجز الله هربا» است یعنی با فرار خدا را بیچاره می کنیم نمیگذاریم برایمان تکلیف درست بشود ولی اینجور نمیشود .
{نمی توان از تکلیف فرار کرد...}
1 . بقره / 279
منبع : مجموعه آثار شهید مطهری جلد 27 - صفحات 793، 794 و 795 انتشارات صدرا
درباره « توریه » بیشتر بدانیم ؛
www.eteghadat.com/forum/forum-f14/topic-t1933.html
www.hawzah.net/Per/K/Druq/25.htm
www.tahoorkotob.com/page.php?pid=5115
www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4032
مسئله ای است که اخیرا کشف شده و آن این است: مردی است در تاریخ اسلام به نام
"جابربن حیان" که به او (جابر بن حیان صوفی) می گویند، او هم یکی از عجایب است. ابن الندیم
در " الفهرست " ، جابربن حیان را یاد کرده و در حدود صد و پنجاه کتاب به او نسبت می دهد که بیشتر این کتابها در علوم عقلی است، و به قول آنروز در کیمیاست (در شیمی و صنعت است) در خواص طبایع اشیاء است، و امروز او را پدر شیمی دنیا می نامند. ابن الندیم می گوید او از شاگردان امام جعفر صادق است. ابن خلکان نیز که او هم سنی است از جابربن حیان نام می برد و می گوید: وی کیمیاگر و شیمیدان و شاگرد امام صادق بود. و دیگران نیز همین طور نقل کرده اند. و این علوم قبل از جابربن حیان هیچ سابقه ای در دنیای اسلام نداشته، یکدفعه مردی به نام " جابربن حیان " شاگرد امام صادق پیدا می شود و اینهمه رساله در این موضوعات مختلف می نویسد که بسیاری از آنها امروز ارزش علمی دارد. راجع به جابربن حیان خیلی بحث کرده اند، مستشرفین معاصر خیلی بحث کرده اند، همین تقی زاده، نیز خیلی بحث کرده. البته هنوز خیلی مجهولات راجع به جابربن حیان هست که کشف نشده است. حال آنچه که عجیب است این است که در کتب خود ِ شیعه اسمی از این آدم نیامده، یعنی در کتب رجال شیعه ، در کتب فقها و محدثین ِ شیعه اسمی از این آدم نیست. یک چنین شاگرد مبرزی امام صادق داشته که احدی نداشته است.
قسمتی از این مطلب از مجهولات تاریخ است و هنوز تاریخ نتوانسته آن را صد در صد روشن کند. آن مقدار که هست همین است که این درسها را از امام صادق آموخت. البته هستند افرادی که به او اعتماد ندارند و می گویند جابربن حیان دوره اش اندکی متأخرتر از امام صادق است. آنها هم که می گویند متأخرتر است می گویند او شاگرد بعضی شاگردان امام صادق بوده است. ولی به هر حال آنهایی که نوشته اند و به همین مسئله اعتماد دارند به همین عنوان نوشته اند که او این درسها را از امام صادق فرا گرفت و عمده این است که این علوم، قبل از او سابقه نداشته است، و این نشان می دهد که حضرت، شاگردان مختلفی در قسمتهای مختلف داشته اند. همه افراد (یک ظرفیت روحی و فکری ندارند) چنانکه حضرت امیر به کمیل بن زیاد می فرمود:
«ان ههنا لعلما جما لو اصبت له حملة »؛ علم فراوانی دارم، افسوس که آدم مستعدش را پیدا نمی کنم. و بعد فرمود: وقتی هم پیدا می کنم، میبینم یکی مستعد و باهوش است اما حقه باز و دنیاطلب، می خواهد دین را وسیله مادی قرار دهد، و یکی مقدس و متدین است ولی احمق است و استعداد علمی ندارد. یک آدمی که هم استعداد علمی داشته باشد و هم استعداد اخلاقی پیدا نکردم...
پینوشت ؛
امام صادق-ع شاگردان زیادی از سرتاسر دنیا داشتند که اگر در همین نتِ خودمان هم بگردید، طومار بلندبالا و موثقی از آنها، میبینید...
مثلا میدانستید پدر علم شیمی جهان، شاگرد امام صادق بوده است ؟
اصلا اینها مهم نیست، پاراگراف آخر این پست را دوباره میخوانیم ؛
حضرت امیر به کمیل بن زیاد می فرمود: «ان ههنا لعلما جما لو اصبت له حملة » ؛ علم فراوانی دارم، افسوس که آدم مستعدش را پیدا نمی کنم. و بعد فرمود: وقتی هم پیدا می کنم، میبینم یکی مستعد و باهوش است اما حقه باز و دنیاطلب، می خواهد دین را وسیله مادی قرار دهد، و یکی مقدس و متدین است ولی احمق است و استعداد علمی ندارد. یک آدمی که هم استعداد علمی داشته باشد و هم استعداد اخلاقی پیدا نکردم...
«آن کسی را که خدا
بخواهد هدایت کند سینهاش را با پرتو ایمان گشاده برای پذیرش اسلام میسازد و آن
کسی را که خدا بخواهد، گمراه کند، سینهاش را به گونهای تنگ میسازد که گویی به
آسمان صعود میکند»
}سورهی انعام آیهی 125{
قرآن، قبل از به راه افتادن کاروان علم از راز عجیبی سخن به میان آورد و آن این که در اثر بالا رفتن انسان به آسمان فشار هوا کم میشود و تنگی نفس به فرد دست میدهد.
اولین کسی که از زبان وحی به این مهم اشاره
کرد حضرت محمد(ص) است، درحالی که هیچ وقت طبقات بالایی جو را نپیموده و مضاف بر آن
هیچ یک از قلل عربستان آنقدر مرتفع نیست که به خفگی و تنگی نفس منجر شود، اما رسول
خدا با بهره گیری از وحی قرآنی از مسایل بسیاری سخن به میان آورد که بعد از پیشرفت
علم، بشر آنها را دریافت. یکی از این مسائل، اثر ارتفاعات بر انسان است.
در این آیه، خداوند عدم پذیرش اسلام را از
جانب کفار به حالت فردی تشبیه میکند که میخواهد به آسمان برود، اما در آن بالا و
بر اثر صعود سینهاش تنگ شده احساس خفگی میکند.
دکتر «صلاحالدین مغربی» استاد «طب فضا» در
آمریکا و عضو انجمن طبی فضا در انگلستان میگوید؛
آن هنگام که به کاوش در تاثیر ارتفاعات بر
انسان روی آوردیم، دریافتیم خلبانانی که ارتفاعات مختلف جو را میپیمایند در جاهای
که ارتفاع از سطح دریا حدود 1000 پا باشد با مشکل تنفسی مواجه نخواهند شد، محدودهای
که پرواز، بدون مشکل صورت میگیرد، ولی چون ارتفاع به 16000 پا برسد خلبان به
منطقهی «تکافوء فیزیولوژی» وارد میشود و در آن محدوده به سیستمهای تنفسی بدن،
فشار وارد آمده، خلبان با کمبود اکسیژن مواجه میگردد.
با زیادتر شدن ارتفاع از 16000 پا تا 25000
پا، دستگاههای هوازی هواپیما و ابزارهای اکسیژنساز، مختل شده و خلبان با مشاکلی
چون بیهوشی، سرگیجه، سردرد، خواب آلودگی مفرط، تنگی تنفس، سختی دم و بازدم و سرفههای
شدید، روبرو میشود.
بعد از آن گازهای موجود در معده و روده رو به افول مینهد و بر دیافراگم بدن یا سیستم حاجزی فشار میآید...
به گزارش شیعه آنلاین، روزنامه آلموندو چاپ اسپانیا در شماره روز پنج شنبه گذشته خود
از مسلمان شدن یک دختر 19 ساله یهودی در شهرک کرمئییل در شمال سرزمین های اشغالی خبر داد.
روزنامه آلموندو در ادامه این مطلب خبر نوشت: این دختر یهودی تبار که "مارو داویدیو بیچی"
نام دارد اعلام کرده که در پذیرفتن دین مبین اسلام کاملا به طور آزادانه تصمیم گرفته
و پس از آن حجاب بر سر کرده است.
این روزنامه اسپانیایی همچنین به نقل از این تازه مسلمان شده نوشت:
من به خوبی میدانم و اعتراف میکنم که مسلمان شدنم خشم بسیار زیاد یهودیان را
بر می انگیزد و آنان را غمگین و ناراحت خواهد کرد.
"مارو داویدیو بیچی" در ادامه افزود: من یهودی به دنیا آمدم از همین رو با مسلمان شدنم، خیلیها مرا خائن می دانند و معتقدند کاری که من کردم، دیوانگی است. برخی نیز می پرسند که چگونه این کار را کردی؟! و چگونه توانستی اجداد یهودی خود را فراموش کنی؟!
او در ادامه گفت:از سن 13 سالگی نظرم به قرآن کریم جلب شد و از همین رو به آن اهمیت می دادم. از همان زمان پرسشهای بسیاری برایم به وجود آمد که به دنبال پاسخی برای آنها میگشتم اما این پاسخها را در دین یهودیت نمییافتم. اولین باری که به مسجد رفتم، بعد از خارج شدنم، احساس کردم که قلبم پاک و تمیز و صاف شده از همین رو احساس راحتی بسیار زیادی به من دست داد. فهمیدم که می توانم تمام پاسخهایی را که میخواهم در دین اسلام بیابم.
"مارو داویدیو بیچی" تلاش کرد که پدر و مادر خود را نیز به دین اسلام دعوت کند اما آنان گفته اند که در دین یهودیت راحت هستند و
تمایلی به تغییر دین ندارند !
روزنامه آلموندو همچنین نوشت: "مارو داویدیو بیچی" اکنون تمام اعمال و واجبات دین مبین اسلام را انجام میدهد و دین یهودیت را به طور کامل رها کرده است. او حجاب میپوشد، قرآن کریم تلاوت میکند و این چنین کارهایی که او می کند به مثابه زلزله ای در خانواده او بوده است.
این روزنامه اسپانیایی در ادامه افزود: "مارو داویدیو بیچی" تلاش کرد که پدر و مادر خود را نیز به دین اسلام دعوت کند اما آنان گفته اند که در دین یهودیت راحت هستند و تمایلی به تغییر دین ندارند !
در همین راستا منابع آگاه رسانه ای اعلام کردند که نیروهای امنیتی رژیم صهیونیستی با روش های مختلف در حال شناسایی و رایزنی با جوانان یهودی در خارج از سرزمین های اشغالی هستند تا آنان را از ازدواج با دختران غیر یهودی منع کنند، زیرا مسئولان صهیونیستی معتقدند با ازدواج افراد یهودی با غیریهودیان، دین یهودیت به خطر می افتد.