تشکیک در مکشوفات عقل ناقص !

قضیه به یکی دو ماه پیش برمیگردد :

راستش قبل از آن، هرگاه ناخن هایم را میگرفتم آنها را در سطل زباله یا بیرون میریختم.

تااینکه روزی یکبار که داشتم ناخن های گرفته شده را دور میریختم، یکی از دوستانم مرا دید و

گفت که در حدیثی به این مضمون امده که ؛

« مستحب است ناخن ها و اجزای بدن که از بدن جدا میشوند را زیر خاک دفن کرد. »

شنیدم و از انجا که خانه ی ما باغچه ای نداشت، ناخن ها را داخل قوطی ِ شیشه ای ِ کوچکی،

جمع می‌کردم و هروقت که قوطی پر میشد، آن را زیر خاک دفن میکردم .

در این بین گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که...


ناخن ها را پس از اینکه می‌گرفتم مستقیما زیر خاک دفن می‌کردم. یک بار که این شیشه تقریبا پر شده بود، یادم رفت که آنها را دفن کنم  . فکر می‌کنم یکی دو ماهی گذشته بود و من آنها را دفن نکرده بودم . بله ، این‌ها، همان ناخنهایی بودند که در قوطی، جمع کرده بودم تا بعدا دفنشان کنم و اینک با گذشت زمان ، فرسوده شده بودند و رو به تجزیه شدن داشتند . راستش کمی جا خوردم، باورم نمیشد که اینها همان ناخن‌های سفیدرنگ من باشند، چیزی مانند ترس و جاخوردن در من ایجاد شد، به ناخن‌ها خیره شدم، به فکر فرو رفتم ناخودآگاه به یاد سرنوشت آدمی و کار دنیا افتادم، اگر ناخن ها اینگونه

شده اند پس جسم انسان....

چند بار این اتفاق رخ داد یعنی ناخن ‌ها در قوطی جمع میشدند و می‌ماندند و

تغییر رنگ میدانند و مایل به سیاه می‌شدند .

مدتها گذشت...

روزی حدیثی دیدم به این مضمون که :

هرکس چهل جمعه پی‌در‌پی غسل جمعه انجام دهد، بدن او در قبر نمی پوسد.

گفتم خوب است به این حدیث، عمل کنم .

چهل جمعه این غسل را انجام دادم . به یاد دارم که یک جمعه نتوانستم غسل کنم .

یکبار هم که مسافرت رفته بودم، این غسل از من ترک شد . و در نتیجه، این پی‌در‌پی بودن به هم خورد . ولی مصمم بودم که به این حدیث عمل کنم تا آنکه بالآخره موفق شدم و چهل جمعه

این غسل را انجام دادم...

از آن به بعد نیز در مورد ناخن‌ها مانند سابق عمل می‌کردم، یعنی ناخن‌های گرفته شده را در

قوطی ریخته و پس از پر شدن قوطی، ناخن‌ها را زیر خاک دفن می‌کردم .

تا اینکه اتفاق سابق، بازهم تکرار شد . فراموشی! بله، قوطی پُر شده بود و من باز هم فراموش کرده بودم که آنها را خالی کنم. و زمانی برابر با زمان اتفاق سابق یعنی یکی‌دو ماه بلکه بیشتر می‌گذشت .

ولی این بار اتفاق عجیبی افتاده بود. چشمم که به قوطی افتاد، خشکم زد . خیلی‌عجیب بود. ناخن‌ها ، یکی دوماه در همان قوطی و در همان کیف مانده بودند، بدون آنکه تغییر رنگ دهند .

هنوز همانطور سفید بودند . با خودم گفتم چه اتفاقی افتاده؟ همان مکان، همان شرایط، همان زمان،

ولی ناخن‌ها تغییر رنگ نداده اند؟

به فکر فرو رفتم، یک جواب بیشتر نیافتم ؛

من چهل جمعه غسل جمعه انجام داده بودم و از آن پس ،

ناخن‌هائی که جمع کرده بودم و در قوطی نگه دئاشته بودم تغییر رنگ نداده بودند !

برای امتحان چندبار این کار را انجام دادم و حتی ناخن‌ها را علاوه بر قوطی،

در جای دیگری هم قرار دادم، هنوز که هنوز است، ناخن‌ها به همان رنگند و سفید،

بدون اینکه تغییر رنگ دهند....

علی‌صالحی-صراط اندیشه

 

پینوشت ؛

چند هفته ای می‌شود که غسل جمعه را شروع کرده ام...


قم تایلند!   <<< مطلب قبلی   ::   مطلب بعدی >>>   کرسنت و کردان