آقا تختی
یکی از بهترین و قابل توجه ترین کشتیهای غلامرضاتختی با " سیراکف " قهرمان نامدار بلغاری برگزار شد .
هر دو به دور نهایی رسیده بودند . شگرد سیراکف بارانداز سریع و بسیار فنی بود . کشتی که شروع شد، تختی یکبار زیر گرفت و سیراکف را خاک کرد و پای او را در سگک خود گیر انداخت . سیراکف روی سگک مقاومت کرد و کشتی، سرپا اعلام شد. غلامرضا زیر گرفت و او را خاک کرد و باز هم او را در سگک خود تحت فشار قرار داد. دقیقه سوم کشتی بود . فشار سگک موجب ناراحتی شدید ِ پای سیراکف شد. او با دست به پایش اشاره کرد . تختی که متوجه ناراحتی او شده بود، سیراکف را رها کرد و از جا بلند شد.
فریاد اعتراض تماشاچیان بلند شد که چرا این کار را کردی؟
سیراکف که این عمل جوانمردانه را از حریف خود دید، منتظر داور نشد و خودش،
دست تختی را به عنوان برنده بلند کرد...
پینوشت ؛
حالا حالا ها مونده که بیشتره ورزشکارای این دوره به امثال تختی برسن،
دنیای تختی یه دنیای دیگه ای بود و فوق العاده معنوی...
بعضیا هستن که (بدون اغراق) فقط 1دونن! البته این نظریه رو نمیشه به اثبات رسوند چون ما هیچوقت موفق به ملاقات با همه ی همدوره ایهای خودمون تو دنیا نمیشیم ولی مثلا میتونیم بگیم که
« من تا حالا مثل فلانی، کسیو ندیدم . »
به نظر من آقای قمشه ای ( پسر ) از این دست آدماست و بعد از مرگشم ما درک نمکنیم که چه آدم توپی بود، من که همیشه از صحبتاش استفاده کردم.
یه آدم همه فن حریفه، مخصوصا تو فلسفه و ادبیات غنی عرفانی اسلامی-ایرانی،
همیشم پشت اسلام بوده و منم همیشه بهش افتخار میکنم.
امیدوارم سایش 120 سال دیگه بالا سرمون باشه...
ان شا ا...
زندگینامه ایشون و تحصیلات آکادمیک + فایلهای صوتی و عکسهای سخنرانیهای لندن،
همچنان می گویم آل احمد کشته شد...
شمس آل احمد، برادر جلال آلاحمد، نویسنده و استاد دانشگاه گفت ؛
از اول هم گفتهام که جلال را کشتند. هرجا بودهام و هر جا تریبونی بوده، گفتهام جلال را کشتند. برنامهریزی شده و سازمان یافته او را به قتل رساندند. وی افزود: مرگ جلال، غیر طبیعی و غیر منتظره بود. در ورقه مرگ نگاری جلال، مرگ را بر اثر سکته قلبی تشخیص داده بودند اما بسیاری از دکترهای معالجش، این نظریه را رد کردند. از طرفی، وقتی که جلال را کفن پوشانده بودند، از بینی او خون جاری شده بود و این نشانه ضربه خوردن به مغز بود. این خونریزی خود به خود بهوجود نمیآید؛ چرا که مویرگها باید زیر فشار، پاره شده باشند تا از بینی خون بیاید.
اینها را به عنوان واقعیت دیدم.
این نویسنده و استاد دانشگاه اضافه کرد: از طرفی در نزدیکی خانه او در اسالم، یک کارخانه چوببری بود که کارگرهایش مرتب به دیدن جلال میرفتند. از میان کارگرها، دو نفر هر روز به سراغ او میرفتند. این دو لباس کارگرها را داشتند اما در واقع مأموران امنیتی بودهاند. آدم زیرکی مثل جلال را هم نمیتوانستد همین طور به حال خودش رها کنند و بارها او را تهدید کرده بودند. برادر جلال آلاحمد با اشاره به شباهت مرگ جلال و مرحوم تختی گفت : راز مرگ مرموز جلال مثل مرگ تختی است. اینها محرکان قشرها و صنفهایی از جامعه خود بودند. سازمان امنیت نمیتوانست جلال را به یک باره نابود کند.
شمس آلاحمد با ذکر خاطرهای از جلال نیز تصریح کرد، یک بار مأموران ساواک به جلال،
گفته بودند که:
« فکر نکن تو را خواهیم کشت تا شهید شوی؛ و یا زندانیات کنیم تا مشهور شوی! میبینی در حالی که مشغول قدم زدن در پیاده رو هستی، کامیونی که ترمزش بریده وارد پیاده رو خواهد شد! »
حتی این در دستنوشتههای جلال هم هست. حتی به او گفته بودند :
«خودمان میآییم با تجلیل، نعشت را بر میداریم کنار رضاشاه دفن میکنیم و خودمان
یک دسته گل از طرف آقای هویدا میآوریم و روی قبرت میگذاریم تا از تو شهید نسازند!»
همه اینها در یادداشتهای جلال هست که هنوز منتشر نشده است. منبع/جهان
11689 روز از ربودنش در لیبی میگذرد ( مسافر تابستان57 )
کسی فکر نمیکرد 31 سال طول بکشد و این داستان ناتمام، پایانش را پیدا نکند و همچنان، همنشین یک ؟ باشد.
« چه اتفاقی افتاد ؟ »
هر سال 9 شهریور که از راه میرسد، این پرسش را از خودمان یا دور و بریهایمان میپرسیم،
پرسشی که 31 سال پیش مردم لبنان ( شیعه و سنی و مسیحی ... ) از هم پرسیدند،
اما جوابی برای آن نیافتند....
مثل ما که هنوز هم ناباورانه به گذر سالها مینگریم و نمیدانیم بالاخره چه اتفاقی افتاده است؟
کسی فکر نمیکرد 11هزار 321 روز بگذرد و باز هم کسی نفهمد که چه سرنوشتی برای مسافر ایرانی پرواز لبنان – لیبی رقم خورده است،
مسافری که گفته میشد، لیبی را به مقصد ایتالیا ترک کرده اما کنکاش ها نشان داد او هیچ وقت
پایش به ایتالیا نرسیده است.
کسی فکر نمیکرد داستان امام موسی صدر با این پایان ناتمام ادامه یابد اما ادامه یافت...
سالها پشت سر هم آمدند و رفتند و این علامت سوال لعنتی پاک نشد که نشد ،
گاهی مثل سال 1376 با شنیدن خبری که از حضور او در زندان های لیبی حکایت داشت، شاد شدیم و گاهی .....
اما باز هم معلوم نشد که نشد...
روحانی خوش پوش و خوش سیمائی که خرداد 1307 در قم به دنیا آمد تا 31 سال بعد، راهی سرزمین لبنان شود، سرزمینی که ساکنانش خیلی زود او را پذیرفتند و شیفته اش شدند نه فقط شیعه های لبنان او را میستودند که مسیحیان این کشور هم او را امتداد روح مسیح میدانستند.
امام موسی صدر از سال 1338 تا سال 1357 در این کشور ماند، هم مراکز تحصیلی برای مردم راه انداخت هم مجلس اعلای شیعیان را سامان داد و هم جنبش ( امل ) را پایه گذاشت، هرجا رفت از برادری و دوستی و محبت حرف زد و خشونت را در هر شکل و لباسی، نکوهش کرد شاید به خاطر همین ها بود که نامش در قلب مردم لبنان حک شد، مردمی که عاشقانه دوستش داشتند و کلامش را میشنیدند و عمل میکردند، سیاستمداران لبنانی هنوز هم خاطرات زیادی از این مرد دارند از کسی که هم مومن بود و هم معتقد ، هم نوگرا بود و انسان دوست.
از کسی که رفتارش ترجمه رحمانیت اسلام بود.
ای کاش یکی از همین روزها خبری از او بشنویم و تصویری تازه از او ببینیم تا دیگر روز 9 شهریور اینقدر
برای ما، تلخ و آزاردهنده نباشد.
ای کاش یکی از همین روزها....
رضا رستمی – جام جم
پینوشت ؛
شریعتی در نگاه امام موسی صدر به روایت صادق طباطبائی
(خواهر زاده امام صدر و برادر همسر مرحوم حاج سید احمد خمینی) ؛
امام موسی صدر انتظار داشت با آمدن دکتر شریعتی به لندن، حسینیه ارشاد دیگری در قلب انگلیس بنا نهد ... ( + )
عکسهایی از امام موسی صدر (+) (+) (+) (+)
شنیده ها :
اعتراف قذافی به دیدار با امام موسی صدر
جنبش امل لبنان : امام موسی صدر، زنده و در لیبی است
آیت ا... مکارم : لیبی پاسخگوی ِ ربوده شدن امام موسی صدر باشد
کوثری : امام موسی صدر، زنده است .