همه در پی صعود ! |
اون بالا چه خبره ؟! ساعت دقیقا 7:49 دقیقه صبح است روبه روی مانیتور و دست روی کیبورد نشستم تا به عادت معهود، شبهای جمعه چراغ کافه را روشن نگه دارم . نمیدانم چه بنویسم و از کجا بنویسم ، بعضی وقتها که فکر میکنم، میبینم انگارکه همه، همه چیز را میدانند، همه میدانند که خوبی چیست و بدی کدام است . اما چرا وضع ما اینگونه است...؟ اتفاقا جواب این سوال قدیمی را نیز همه میدانند و متعاقبا ! با یک ضرب المثل از مد افتاده تر پاسخ میگویند که ؛ « عالم بی عمل، زنبور بی عسل را ماند... » میدانم همه از ریشه یابی مشکلها و به چالش کشیدن چالش ها! خسته شده ایم ، اما تو این اوضاع که هرکی (از جمله خودم) میخواد به هر بهانه ای بره بالا، واقعا دنبال چی میگردیم؟ یه لحظه، فقط یه لحظه واستادم و به خودم گفتم ؛ « اون بالا چه خبره که همه میخوایم بریم بالا ؟!» شما رشد رو چی تعریف میکنین؟ من که دیگه از تعریف کردن ها و نکردن های بی نتیجه خسته شدم . پینوشت ؛ اصلن این هفته شاید از روی تنبلی باشد ولی دستانم برای تایپ خسته شده اند و بیزبانان با نگاههای مرموزی که به من میکنند، فقط حسرت اراده ی نداشته شان را میکشند که با آن جلوی دهان بنده را بگیرند ! دهانی که با امر و نهی کردن، آنها را به شیوه فرعون برای بالا بردن تکه های حسرت، شلاق میزند تا خود را به نوک هرم آرزو نزدیکتر کند ! ولی هر دوی آنها باید قبول کنند که هر کس یک جور تخلیه میشود و ما هم با نوشتن و تهیه خوراک برای کافه ای که جدا جای دنج و امنیست برای تخلیه ! ساعت 8:10 دقیقه است... . مهر خداوندی <<< مطلب قبلی :: مطلب بعدی >>> تاریخ، درس میدهد... |